اردوگاه رمادی 2 معروف به بین القفسین اردوگاه اطفال.
موضوع خاطره : تسلط بر چند زبان خارجی
مقدمه
در این اردوگاه بیشتر اسرا از طیف نوجوانان بودند .شرایط اردوگاه مثل دیگراردوگاه های عراق از نظر امکانات و بهداشت بسیار نامطلوب و سخت بود.لیکن آزادگان ما در همین شرایط اشاره شده با کمترین امکانات در تحصیل علوم مختلف بسیار سخت کوش بودند.و به پیشرفت های شگرفی دست یافتند. از جمله علومی که توانستند پیشرفت کنند علوم قرآنی زبان های خارجی و ....
خاطره : اردوگاه از طرف عراقی ها مهیا شد تا یک هیات از سازمان ملل جهت بازدید و بررسی وضعیت اردوگاه و اسرا حضور یابند . به ارشد اردوگاه گفتند در چند روز آینده قرار است هیاتی از سازمان ملل از اردوگاه بازدید داشته باشد خود را برای آن آماده کنید.
تعدادی از رهبران اردوگاه جلسه ای ترتیب دادند و موضوعاتی که نیاز بود به گوش هیات سازمان ملل برسانند دسته بندی و آماده کردند سپس از بین خود یکی که تسلط بیشتری بر زبان انگلیسی داشت انتخاب نمودند.این آزاده آقای ابوالقاسم افخمی بود. ایشان نسبت به دیگر افراد جلسه تسلط بر چند زبان خارجی داشت.روز موعود فرا رسید هیات وارد اردوگاه شد و به بازدید مکانهای اردوگاه و شرایط آن پرداختند.
از مترجم و نماینده اسرا که آقای افخمی بود خواستند تا گزارش بدهد.آقای افخمی به رئیس هیات گفت با زبان انگلیسی صحبت کنیم و ایشان پذیرفت. لازم به ذکر است یکنفر عراقی نگهبان که به زبان انگلیسی تسلط داشت در کنار هیات مذکور حاضر بود تا موضوعات نقل شد را گزارش کند. وقتی شروع به صحبت شد آقای افخمی گفت نمیخواهید با زبان فرانسوی صحبت کنیم و ایشان سریع پذیرفت. عراقی ها سریعا از بین افرادی که داشتند یکی که آشنایی به زبان فرانسوی داشت را احضار کردند.وقتی آقای افخمی فهمید عراقی ها یکی را آوردند که آشنایی به زبان فرانسوی داشت او مجددا به رئیس هیات سازمان ملل پیشنهاد داد که آیا شما به زبان آلمانی آشنایی دارید تا به آن زبان صحبت کنیم؟ او جواب داد بلی. عراقی ها در ان وضعیت خیلی مات و مبهوت ماندند چون کسی در اردوگاه نداشتند که به زبان آلمانی آشنایی داشته باشد.
دکتر ابوالقاسم افخمی آزاده ایرانی در آن زمان نوجوانی بود که تحصیلات ایشان در حد سیکل بود.لیکن در دوران اسارت توانسته بود به 7 زبان تسلط پیدا کند.ایشان اهل اردکان یزد می باشد.
این خاطره ازآقای هاشم شفیعی آزاده سرافراز نقل شده است.
بسم رب الشهداء والصدیقین
بهشت زهرا (س) هزاران شقایق پرپر در دل خاک میهمان دارد که هر مسافری را به یاد حماسه های جاودانشان می اندازد اما برخی شهدا خاص ترند .نمونه آن رایحه دلپذیر و معطر خاک شهید "احمد پلارک" است که پایانی ندارد.
تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد. کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26 آن سر میزنند.
کسانی که زیاد بهشت زهرا(س)میروند، به او میگویند شهید عطری. خیلیها سر مزار شهید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند. .
سنگ قبر شهید پلارک همیشه عطر تراوش می کند و بوی گلاب و گلهای معطر دارد و شلوغی مزار او اختصاص به پنجشنبه و جمعه ندارد و هیچ زمانی در روز سر مزار او خالی نیست و پلارک همیشه میهمان دارد.
سید احمد پلارک، فرزند سید عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی است.ایشان فرمانده آرپی جی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول (ص) بود و درسال1366 در عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
مادر شهید پلارک می گوید: " در 13 سالگی تا به هنگام شهادت ، نماز شبش ترک نشده بود. شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت..."
آری اشکهای شهید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می کند.
برگرفته:
ضمن عذر خواهی بدلیل تاخیر در بروز شدن برای جبران دو عدد عکس در وبلاگ قرار داده شد
با تشکر از آقای "محمد" به دلیل راهنمایی جهت دریافت عکس فوق
زندگینامه شهیـد میرزا جعفـر مختـاری
این شهید معظم در سال 1341در خانواده ای مؤمن و متدین در شهر زارچ از توابع استان یزد پا بعرصه وجود گذاشت.
علاقه خانواده وی به اهل بیت (ع) موجب شد تا نام مبارک جعفر را برایش انتخاب نمایند.
جعفر در همان اوان کودکی فعال و زبردست بود، برخورد او بابچه های محله بسیار شگفت انگیز بود ، سعی میکرد همیشه سنگ صبور بچه های دلگیر و غمزده باشد و بیشتر با آنها معاشرت می کرد
در کودکی و نوجوانی نیز نماز و روزه را با تمام آرامش انجام میداد تا بندگی خویش را در قبال وحدانیت خدای خود ثابت نماید و این نشانه ای بود بر عظمت روح او ، چرا که عبادت او در مسیر حق ، سبب و وسیله ای برای احراز مقام والای صدیقین و صالحین بود .
او که بسیار کنجکاو و پر تلاش بود ، پس از اتمام تحصیلات دوره ی ابتدایی ، برای کمک در تامین معاش خانواده تصمیم گرفت تا کار کند و بدین منظور در یکی از کارخانجات یزد مشغول بکار شد ،
جعفر ضمن کارکردن مطالعه را فراموش نکرد و علاقه وی به تحصیل موجب شدتا به مطالعه آزاد کتابهای مختلف از جمله کتب مذهبی بپردازد،
با شروع نهضت و علنی شدن مبارزات ملت مسلمان ایران علیه خاندان پهلوی ، او نیز به همراه اقشار مختلف مردم در تظاهرات ضد رژیم شرکت می کرد .
او از محل در آمد کار روزانه اش عکس های امام را می خرید و مجانی پخش میکرد .
پس از پیروزی انقلاب حضور فعالش در سخنرانیها چشمگیر بود . و او به نوارهایی که در سوگ شهداء خوانده می شد ، علاقه ی زیادی داشت و گاهی اوقات در خلوت به آنها گوش کرده و زار زار گریه میکرد .
جنگ تحمیلی شروع شد ، و مردم همه به فرمان حضرت امام بسیج شدند وبرای دفاع از دین و کشور خود فوج فوج به جبهه اعزام می شدند و جعفر نیز بهمراه سایر نیروهای داوطلب به جبهه اعزام شد. و همچون دیگر برادران رزمنده ، در جبهه ها از حق دفاع می کرد ،
با رسیدن به سن قانونی و حتی یکسال زودتر از تاریخ اعزام به خدمت وظیفه ، داوطلبانه درخواست خدمت کرد تا به خدمت وظیفه پذیرفته شود ، او میگفت : ممکن است که این جنگ تمام شود و من برای آن هیچ کاری نکرده باشم ... و باعث خجالت و شرمندگی خودم شوم ...
بالاخره به سربازی رفت و در دوران آموزشی که در کرمان بود بیشتر از 2یا 3 بار به مرخصی نیامد .
او عشق به جبهه داشت و اندیشه ی پیوستن به لقاء ا... را که بوسیله ی شهادت در راه خدا میسر بود در سر می پروراند ، پس از طی دوره ی آموزشی ، به تهران منتقل و به تیپ 21 حمزه ملحق گردید . سپس به کردستان اعزام شد ، جایی که همیشه در نظرش بود و بیشتر اوقات در خانه از آنجا صحبت می کرد .
او در طول مدتی که در منطقه سردشت کردستان بود ، فقط یکمرتبه به مرخصی آمد ، تا اینکه سردشت آزاد شد ،
شهید مختاری همچنان در کردستان بود تا اینکه در یک در گیری چند ساعته با عوامل ضد انقلاب و مزدوران امریکایی ، در تپه های سردشت با اقتدا به مولایش حسین ( ع ) مظلومانه به خون خود غلطید .
نقل است که وقتی جنازه ی مطهرش را دیدند ؛ گویا نور باران بوده است و هیچ گاه زیباتر از آن لحظه دیده نشده بوده .
سرانجام میرزا جعفر مختاری در تاریخ 5/9/1361 به آرزویش که شهادت در راه خدا بود رسید.
روحش شـاد و یادش گرامی باد
برگفته از:
حدیث عشق
با ویرایش محمدحسین ترابی